دکتر شریعتی ...
پروردگارم...مهربان...
مرا از دوزخ ، از این بهشت ، رهایی ام بخشپروردگارم...مهربان...
مرا از دوزخ ، از این بهشت ، رهایی ام بخش
در اینجا هر درختی مرا قامت دشنامی است
و هر زمزمه ای بانگ عزایی و هر چشم اندازی سکوت
گنگ و بی حاصلی...
در هراس دم می زنم در بی قراری زندگی می کنم
و بهشت تو برای من بیهودگی رنگینی است
من در این بهشت،
همچون تو در انبوه آفریده های رنگارنگت تنهایم .
تو قلب بیگانه را می شناسی، که خو در سرزمین وجود بیگانه بودی ...
کسی را برایم بیافرین تا ...
در او بیارامم... دردم ، درد (بی کسی) بود...
سلام. دستتون درد نکنه مطلب قشنگی بود
سلام بر درخشان عزیز:
زیبا بود.خیلی